غــــروب آرزوهــــــا
کاش
کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرکز زندکی زیبا نبود.
روی قبرم بنویسید کبوتر شد رفت زیر باران غزلی خواند دلش تر شد رفت
چه تفاوت که چه خورد غم دل یا سم انقدر غرق جنون بود که پرپر شد رفت
او کسی بود که از غرق شدن میترسید عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
دختری ساده که یه روز کبوتر شد رفت
میدانی؟
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟
هر چه می خواهیم – آری – از همین امروز
از همین امروز ، مال ماست ، می دانی؟
گرچه من ، یک عمر همزاد عطش بودم
روح تو ، هم سایه دریاست می دانی؟
دوستت دارم!» - همین ! – این راز پنهانی
از نگاه ساکتم پیداست ، می دانی؟
عشق من ! – بی هیچ تردیدی – بمان با من
عشق یک مفهوم بی « اما» ست ، می دانی؟?
::